قطار حرکت ميکند و با او جسم من هم شتاب ميگيرد

روی همان ريل های موازی هميشگی که هيچ وقت به هم نمی رسند

امّا ما را به مقصد می رسانند

به اين تپّه های سر سبز نگاه ميکنم و با خودم زمزمه ميکنم

خدا رحمت کند کسی که سفر را درست کرد آن هم سفر به فلورانس و رم و ناپل را

هر چند که ديگر نه از داوينچی خبری هست و نه از سزار

هر چه هست اين سبزی  هزاران ساله است و لوکيشن های فيلم های دوران کودکی

نگاه کنيد

قطار  خيلی خيلی سريع است آنقدر سريع که 800 کيلومتر راه را 4 ساعته می پيمايد

اين همه سرعت و شتاب امّا روح من ساکن است

آنقدر آرام و متين نگاه ميکند که دل آدم برايش ميسوزد

ميگويی بيچاره طفلکی......آخی ی ی ی ی ی ی ی

امّا به قول پدر يک سر خوری شده که بيا و ببين

اين صدای رسای نامجو است که فرياد ميزند ؛هستی از ما آلت خورده هستی ما از هستی

و مرا از آن روّز گرم بهاری دو سال پيش در رم با پدر و مادر دوباره به اينجا می آورد

اينجا فلورانس است شهر داوينچی

فرصت زياد نيست برای نگاه کردن شهر به قول قديمی ها نگاهمان نگاهی است اجمالی

سمت راستم عمارتی را ميبينم بايد عمارت يکی از صمصام و سلطنه هايشان باشد

قشنگ است (اين که آمد و تلپّی نشست رو به روی من چه قيافه عملی داره ، معتاد!!!!!)

قصد من از سفر نه ديدن است و نه سفر نامه نوشتن ، قصد من چيز ديگر است

من ميخواهم از اين سرگشتگی هايم عبور کنم

من ميخواهم آخر اين فلسفه افلاطون را پيدا کنم

 

کم کم بوی شهر افسانه اي رم به مشام ميرسد

شهری که سرنوشتم را رقم زد ، باشکوه مثل خودش

اي رم زيبا من هرز گاهی از تو عبور ميکنم

 سزار هايت

نيستند امّا عظمت و بزرگی شان با هر بار عبور  از تو اي رم بر شانه سنگينی ميکنند

اينبار از تو ميگذرم و پايين تر ميروم

ميروم و ميروم تا ميرسم به ناپل

ناپل تنها شهری است در اروپا که هنوز کلاس جهان سوّمی اش را حفظ کرده

تاريخی است و سواحل مديترانه ايش نفس گير

امّا در شهر سيگار روی کارتون ميفروشند

نوشابه توی تشت پر از يخ ميفروشند

و دزد سه سوت جيب هايت را خالی ميکند

 

 اکنون در راه بازگشتم

به سوی شمال از شمال غرب

گويی که دارم به خانه باز ميگردم

 

صدای محمودی خوانساری به دل چنگ می اندازد

در تو معنای صفا را يافتم...........

گشتم عمری تا وفا را يافتم..........

خدا رحمت کند تو را

باز ادامه ميدهد

تا به دل درد آشنايی ميکنی

بر وجود من خدايی ميکنی

 

گريه بر خویش کنم يا به گرفتاری دل

 

نگاهی به ماه می اندازم ، ماه ملوس من

و به ياد می آورم که اين ماه نقشه ها در سر دارد برايم

+ نوشته شده در  جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۸۷ساعت   توسط   |