آينده را نميبينيم چونكه در پشت سر مان پنهان شده 

و

گذشته به خوبي آشكارست چونكه جلوي روي مان قرار گرفته

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   | 

رسیدم از راه


+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   | 

بياد آن شب نشيني هاي بي پايان كه نوجواني را تباه مي كردند

اين شب هاي آخر را به بامداد خمارش مي رسانم

ديگر آن نفس هاي همراه نيستند

ديگر آن حال و هواي دود آلود نيست

ديگر كسي جز من و اين بيغوله پر از فرش و بخاري اش  نيست

ديگر هيچي مثل آن شب ها نيست

سر در گريبان صداي tatu  به حوالي شب هاي پر از حسرتم برده

شب هايي سراسر پراز حسرت شب هاي نوجواني

ديگر تمام شب خاطراتم، حسرت شب هاي گذشته ست

پ.ن يك بار ديگر جاده فرا ميخواند و من دلتنگي هايم را در كوله پشتي ام ميگذارم و سعي ميكنم به پشت سرم نگاه نكنم

همه چيز بوي رفتن ميدهد و هيچ چيز دليل ماندنم نميشود، أه كه چه روزگاري ، نفرين بر خودخواهي آدمي

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   | 

امشب دوباره سري به سارا زدم

سري به صدايش زدم

هنوز در حال خواندن lost in music بود

مي خواند sweet surrender

مي خواند با تمام سوز صدايش

مي خواند مرا هم به ناكجا آبادي كه در آن سوز صدايش مي پيچيد

زمان از دست كم كم داشت ميرفت

Tiesto غرق در صداي سارا شده بود

ناگهان سكوتي نا كجاآبادم را فرا گرفت

فراموش كرده بودم  replay را on كنم

بر خودم نفرين كردم

ديگر به خود آمده بودم

ديگر هر چه شنيده بودم 

پريد و پر شد

دود سيگار هوا را پر از ابر كرد

باران آنسوي پنجره انگار كه از ابر سيگار من فرو ميريخت

ميخوام تلافي بكنم ، چشم هاي تو يادم مياد

ميخوام برم از پيش تو ، صداي تو بازم مياد

انگار كه اهنگ بعدي شروع شده بود

چشم هايم را بستم تا دوباره برگردم نا كجاآبادي كه بودم

+ نوشته شده در  شنبه ششم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   | 


انقدر خوشم می آید کسانی که در چشمشان نگاه میکنی اثری از ماندن نیست 

آنها فقط میروند 

آنها قانونشان این است 

کسی نمیپرسد کجا چرا



+ نوشته شده در  سه شنبه دوم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   | 

سفر كوتاه بود...

اما يگانه بود و هيچ كم نداشت



حقيقت از شهر زنده گان گريخته است

و ديگر

هوايي كه مي بويم از نفس پر دروغ 

همسفران فريبكار من گندآلود است

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ساعت   توسط   |