به غير از يك بار در تهران آن هم چندين سال پيش هرگز تا به حال زلزله را حس نكرده بودم

چند روز پيش بالاخره قرعه به نامم افتاد و تجربه كردم روي پوستم گذشتن امواج زلزله را با قدرت ٥،٨ ريشتر از تنم را.

احساس عجيبي سراسر وجودت رو فرا ميگيره

انگار كه حتي سلول هاي تنت هم به لرزش در مي آيند

تلو تلو ميخوري و جهات مفهوم خود را از دست ميدهند

احساس سنگيني ميكني، نميداني چه اتفاقي در حال افتادن ست

از جاي خودت برميخزي براي گريختن 

اما نميداني پايت را به جز بر زمين كجا بگذاري

هنوز دارند تمام اين چيز ها از سرت ميگذرند كه حس ميكني چيىزي تغيير كرده

لرزش تمام شده اما چيزهايي هنوز در حركتند

و تو و من و همه هنوز همان سر جاي اولمان ميخكوب هستيم

ناگهان كسي فرياد ميزند


فرااااااااااااااااااااااار

+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۱ساعت   توسط   |