مسافر از آخرين روز های پاييز ميگويد

ميگويد که هوا سرد است و نمناک

ميگويد که شب ها آنچنان بلندند که انگار قصد روز شدن ندارند

ميگويد شب يلدا نزديک است

کمی هم از قصه بستن بار و بنديل اش ميگويد

که ديگر رفتنی شده

اينبار چهار سال طول نکشيد اما بيست ماهی شد

ميگويد که ديگر وقتش بود

ميگويد که انگار امسال اگر خدا بخواهد هيتی ميشود بعد از شش سال

دست علی به همراش ، دست پر برود و برگردد

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۷ساعت   توسط   |