توی اين باغ ، زير اين چهار ديواری نيم ساخته که انگار هرگز نميخواهد ساخته شود
توی اين باغ زير پرده سياه پر ستاره شب چه آتش ها برافروخته شده از کنده های درختان پير که خاکستر نکرديم
توی اين باغ پای هر درخت اش با صدای مادر و پدر چه ميوه ها که جمع کرديم
توی اين باغ با آن ديوار های مخروبه اش چه آدم هايی که جرات وارد شدن را نداشتند
توی اين باغ که پناهگاه کی نبود!
توی اين باغ همگی به پای هم پير شديم
توی اين باغ ما بزرگ شديم
توی اين باغ چه نهال هايی که برای پدر نگاه نداشتيم تا پايش خاک بريزد و بگويد
روزی خواهيد آمد پای اين درخت که ساليان سال دارد و ميگوييد " يادش بخير اين را پدر کاشت"
نميدانم پدر ميداند و همينطور مادر که ما ميگوييم دست پدر و مادر درد نکند که اين باغ هست
توی اين باغ ميشد و ميشود خوشبخت شد و بود
توی اين باغ ميشد و ميشود زندگی ات را هم با آتش آن کنده ها خاکستر کرد
توی اين باغ بهار بوی شکوفه هايش را ميشنيديم و تابستان بوی ميوه هايش را و پاييز صدای خش خش برگ هايش را
توی اين باغ قشنگ ترين حال های دنيا را داشتيم
قشنگ ترين حال های دنيا را
توی اين باغ دنيا را داشتيم
