ديگر ميدانم که يک چيزی که نميدانم چيست من را حفاظت ميکند
جسمم را ، روحم را ، بودنم را
برای همين "بی گدار به آب نزن" ديگر حرف بيخودی است برای من
من بی گدار ، خواب آلوده نيمه شب تمام حس های بيدار شده ام را رها ميکنم درناامن ترين حجمی که با من هم آغوش است
چونکه فردايش من هشيار ترين و حس هايم خواب آلوده ترينند