امشب مثل سگ شدم ، اخلاق گندی که گه گداری نمايان ميشود ، حوصله هيچ کس رو ندارم حتّی خودم رو .... ميخواهم تيغی بر دارم و بکشم روی استخوان هايم تا ان مجودات ريز که مشغول خوردن مغز استخوان هايم هستند بريزند بيرون ........
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۴ساعت توسط
|
من بافته شدم در شبی يا بعد ظهري که پدرم بيش از پنجاه سال و مادرم اندک سالی کمتر از پنجاه داشت